درس دوم 504 لغت

درس دوم 504 لغت
درس اول 504 واژه ضروری را در درس قبل بررسی کردیم. در این بخش به درس دوم 504 لغت ضروری بهمراه معنی، تلفظ واژه و مثال میپردازیم. کتاب 504 لغت برای سطح متوسط به بالا قابل استفاده است و به خصوص به زبان اموزانی که قصد شرکت در کنکورهای کارشناسی و کارشناسی ارشد را دارند پیشنهاد میشود.
1- corpse /kɔːrps/
A dead body, usually of a person
جسد، پیکر، لاشه
📌The corpse was found by children playing in the woods.
جسد توسط بچه هایی که در جنگل بازی می کردند پیدا شد.
📌Most of the corpses were badly burned, making identification almost impossible.
بیشتر اجساد به شدت سوزانده شده بودند و شناسایی تقریبا غیرممکن بود.
2- conceal /kənˈsiːl/
Hide
مخفی کردن، کتمان کردن، پنهان کردن
📌Several kilos of drugs had been concealed in the back of the truck.
چندین کیلو مواد مخدر در قسمت پشت کامیون پنهان شده بود.
📌I tried to conceal my surprise when she told me her age.
سعی کردم وقتی که سنش را به من گفت تعجب خودم را مخفی کنم.
3- dismal /ˈdɪz.məl/
Dark and depressing
دلگیر، غم انگیز، گرفته، بی روح
📌The future looks pretty dismal right now.
در حال حاضر آینده بسیار دلگیر به نظر می رسد.
📌The fact that the experiments in this direction have been such dismal failures so far points to the difficulties involved.
این واقعیت که آزمایشات در این راستا تاکنون با چنین شکست های غم انگیزی روبرو بوده اند، نشانگر مشکلات موجود است.
📌Melinda joined her husband in Moscow, but soon found life there bleak and dismal.
ملیندا در مسکو به همسرش پیوست ، اما خیلی زود فهمید زندگی در آنجا دلگیر و بی روح است.
4- frigid /ˈfrɪdʒ.ɪd/
freezing, frosty, very cold
بسیار سرد، منجمد، رفتار سرد
📌It’s frigid in here – could you turn down the air-conditioning?
هوا اینجا سرد است، ممکن است درجه کولر را کم کنید؟
📌The guard looked at us with a frigid stare.
.نگهبان با نگاهی سرد به ما خیره شد
📌The young boy treated in a frigid manner with his friends.
پسر جوان با دوستانش به سردی رفتار کرد.
5- inhabit /ɪnˈhæb.ɪt/
live in
ساکن بودن، اقامت داشتن در
📌Some tribes still inhabit the more remote mountains and jungles of the country.
برخی قبایل هنوز در کوههای دورافتاده و جنگلهای کشور سکونت دارند.
📌Some remote islands are inhabited only by birds and wild animals.
برخی از جزایر دور افتاده فقط توسط پرندگان و حیوانات وحشی سکونت دارند.
6- numb /nʌm/
Without the power of feeling, deadened
بی حس، کرخت
📌I was lying in a weird position and my hand went numb.
من در حالت عجیب و غریب دراز کشیده بودم و دستم بی حس شد.
📌A numb feeling came over Mrs.Smith as she read the news.
بی حسی بر خانم اسمیت فائق شد وقتی که اخبار را خواند.
7- peril /ˈper.əl/
danger, risk
خطر، به خطر انداختن
📌We never felt that our life was in peril.
ما هرگز احساس نکردیم که زندگیمان در معرض خطر است.
📌We put our own lives in peril to rescue our family.
ما زندگی خودمان را برای نجات خانواده مان در معرض خطر قرار دادیم.
📌Adams calls nuclear terror the greatest peril of our age.
آدامز ترور هسته ای را بزرگترین خطر عصر ما می نامد.
8- recline /rɪˈklaɪn/
Lie down, stretch out, lean back
تکیه دادن, لم دادن, دراز کشیدن
📌Amanda was reclining elegantly on the sofa.
آماندا به زیبایی روی مبل دراز کشیده بود.
📌Annie reclined her head on my shoulder.
انی سرش را روی شانه ی من تکیه داد.
9- shriek /ʃriːk/
scream, yell
جیغ کشیدن
📌The three women shrieked at one another over the noise of the machines.
سه زن در سروصدای ماشینها سر یکدیگر جیغ زدند.
📌They shrieked with laughter when they realized how stupid they’d been.
وقتی فهمیدند چقدر احمق بوده اند، با خنده جیغ زدند.
10- sinister /ˈsɪn.ə.stər/
Evil, wicked, dishonest, frightening
شرور، خبیث، شیطان صفت، شیطانی
📌His dark eyes and evil laugh made him seem sinister.
چشمان تیره و خنده شیطانی او باعث شده است که او خبیث به نظر برسد.
📌The ruined house had a sinister appearance.
خانه ای که خراب شد ظاهری شوم داشت.
11- tempt /tempt/
Try to get someone to do something, test, invite
وسوسه کردن، اغوا کردن، تحریک و دعوت (به)
📌They tempted him to join the company by offering him a huge salary and a company car.
آنها او را با پیشنهاد حقوق بسیار زیاد و ماشین شرکت ، برای پیوستن به کمپانی وسوسه کردند.
📌We put out food to tempt the foxes into the traps.
ما برای تحریک روباه ها به سوی تله، غذا را بیرون گذاشتیم.
12- wager /ˈweɪ.dʒər/
bet, stake
شرط بستن
📌They tried to eat 50 hard-boiled eggs, for a wager.
انها برای یک شرط بندی سعی کردند 50 تخم مرغ آب پز را بخورند.
📌More than $5 billion was wagered legally on sports in California in the last 10 months.
در 10 ماه گذشته در کالیفرنیا بیش از 5 میلیارد دلار به صورت قانونی در ورزش شرط بندی شد.
درس دوم 504 لغت به پایان رسید. درس بعد: (درس سوم 504 لغت)
درس قبلی 504 لغت ضروری: درس اول 504 لغت
.براى خوندن لغات و كالوكيشن ها به صورت روزانه كانال تلگرام بست آيلتس رو از دست ندين
دیدگاهتان را بنویسید